سیستان سرزمین شگفتیها و مهد دلیران

معرفی سیستان،آثار باستانی زابل،اخبار،حکایات،روایات و مناسبتهای روز ایران

سیستان سرزمین شگفتیها و مهد دلیران

معرفی سیستان،آثار باستانی زابل،اخبار،حکایات،روایات و مناسبتهای روز ایران

نوروز در سیستان

فرارسیدن بهار و فصل شکوفائی و طراوت و نوروز باستانی را به همراهان وبلاگ کشکول تبریک میگویم.

طبیعت نو میشود.چرا ما نو نشویم؟

وبلاگ کشکول شما را به سفر به زابل دعوت میکند.

بهار و ایام نوروز ،فصل و ایام خوبى است براى تماشاى همه دیدنى هاى سیستان و بلوچستان، از شمالش گرفته تا جنوب.

 وقتى به دریاى عمان مى رسید ، مى توانید طولانى ترین غروب را در ساحل این دریا به تماشا بنشینید.

اگر به سمت زابل حرکت کردید علاوه بر سیر و سیاحت ،بازار زابل را هم گشتی بزنید و پس از خرید ارزان از این بازار، سراغ آتشکده کرکو را بگیرید( نترسید خیلى دور نیست).

 در اوایل بهار هوا خوب و معتدل است، در نتیجه گرماى منطقه شما را اذیت نخواهد کرد. آتشکده کرکو یک آتشکده دوره ساسانى است و در روستاى کرکو از توابع شهرستان زابل قرار دارد. براساس مدارک موجود از زرتشتیان، این آتشکده داراى جایگاه ویژه اى است.

 اما در همان حوالى در ۷۵ کیلومترى زابل بزرگ ترین شهر تاریخى و سفالى ایران قرار دارد که با نام شهر سوخته معرفى مى شود. گشت و گذار در شهر سوخته شما را به حال و هوایى مى برد که توصیف کردنى نیست. مراقب باشید زیر گام هایتان تکه هاى سفال هایى را مى یابید که متعلق به ۴۵۰۰ سال پیش است. لطفاً هوس سوغات آوردن این سفال ها را از سرتان بیرون کنید.

 باز هم در ۴۴ کیلومترى زابل محوطه تاریخى دهانه غلامان قرار دارد. این شهر مربوط به دوره هخامنش است. مطمئن باشید آنقدر از این شهر عکس یادگارى خواهید گرفت که یک آلبوم پر خواهید کرد.

 اگر تا پایان تعطیلات در این سرزمین افسانه اى و اسطوره اى ماندید منتظر مراسم سیزده بدر در این خطه بمانید.

در سیستان در ایام نوروز و سیزدهم فروردین به کوه خواجه و زیارت خواجه غلطان مى روند و به اجراى مراسم مذهبى و جشن و سرور مى پردازند. این مراسم به احتمال ملهم از عبادت مذهب مزدیستى بوده است که هنوز دو هفته بعد از نوروز اجرا مى شود.

سیستان که رفتید سوغات فراموش نکنید. سوزن دوزى و هنر طلاسازى در این دیار معروف است. بدون سوغات برنگردید.

امیدوارم نوروز پرباری داشته باشید.

چرا شد آن محبتها فراموش؟!

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

بیا تا مهربانی پیشه سازیم

به مشتی زرق و زر خود را نبازیم

چه آمد بر سر اقوام و خویشان

که شد آن جمعشان اینسان پریشان؟!

چرا خواهر ز خواهر می گریزد

برادر با برادر می ستیزد

چرا دختر ز مادر ننگ دارد

پدر با بچه هایش جنگ دارد

چرا مهر ومحبت کیمیا  شد

تمام آن رفاقت ها ریا شد

نبینی خنده ای بر روی لب ها

نه روز آرامشی داری نه شب ها

نه کس را لحظه ای آسوده بینی

به زشتی جمله را آلوده بینی

نه آسایش نه آرامش نه راحت

همه مشتاق یک آن استراحت

همه درگیر نوعی اضطرابند

چه نفرینی است دایم در عذابند

چو مردم را عوض شد زندگانی

شده این زندگانی، زنده مانی

چرا یک روز روز خوش نبینیم

همه سر در گریبان می نشینیم

به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است

درونش یک جهان اندوه و آه است

دگر از بذل و بخشش ها اثر نیست

ز انصاف و مروت ها خبر نیست

شده نایاب و لطف و مهربانی

تعارف ها همه سرد و زبانی!

عمو جان، خاله جان دیگر نگوییم

برای مرگ هم در آرزوییم

یکی حج می رود سالی دو سه بار

کنارش خواهرش نادار و ناچار!

یکی با سودی از پول نزولی

رود مکه به امید قبولی!

یکی نازد به ماشین و به باغش

یکی باد تکبر در دماغش

تمام کارها گشته ریایی

نجابت شد عوض با بی حیایی

فقط دنبال نفع و کار خویشند

به فکر گرمی بازار خویشند

ز بس حرص و طمع در سینه دارند

به هم مانند دشمن کینه دارند

خدایا راه من را راست گردان

مرا قانع به نان و ماست گردان

مرا یاری نما تا یار باشم

برای دوستان غمخوار باشم ...